کد مطلب:230589 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:242

هفت یاسین بر دلسفره ی زیارت آسمان هشتم
ای آسمان هشتم دانایی

در نخستین زمین توسل

مشام جانم را به عطر باران معنا بهاری كن !

اینك كه از زمستان دوری

به بهار زیارتم فراخوانده ای

سلام من

سلام پدرانم كه پیش از این زیسته اند

و سلام فرزندانم كه پس از این خواهند زیست

بر تو

و بر پدران و فرزندانت

كه هماره بوده اید و خواهید بود

مرا به گستره ی سبز و بهاری ات طلبیده ای

و از اوج عزت و جبروت می نگری ام

كه با دست خالی به دیدار غربتت آمده ام

و چه می توان برد به بارگاه شهر یاران

جز دست خالی



[ صفحه 17]



به گلستان رواست دسته گلی به هدیه آوردن ؟

به دریا آیا قطره آبی ؟

به دیدار خورشید شمعی لرزان ؟

شهریارا !

تنهایی و بی كسی ام را به دربار پرشكوهت پناه ده

جام خالی ام را در كوثر دریای بی كرانت پذیرا باش

و كام گرسنه و تشنه ام را میهمان سفره ی احسان خویش كن

چونان همیشه

ای امام مهر و رأفت !

در سرزمین دلم

خورشید یاد تو شب را روز می كند

و در افق جانم

سال هجر و دوری به شمس روی تو پایان می یابد.

بهار مكرر زمستان دلم

سلام دوباره است

و نوروز دگر

عید دیدار تو

اینك كه بر دل سفره ی زیارتت



[ صفحه 18]



هفت یاسین معنا چیده ام

قرآن نگاه مهرورزت را بگشای

تا در شكوه هلهله ی كروبیان زمزمه كنم :

«یا مقلب القلوب ...»

یاسین نخست كه به تلاوتش جان را جلا می دهم

سپاس است و شكر خدای

كه به ظلمت های زندگانی من

خورشیدی چون تو هدیه كرد

و به تنهایی هایم

حجم بیكران حضور مداوم یادت را

یاسین دوم استغفار است

كه در پشیمانی ها و حسرت ها می خوانم

از هر چه ناروا كرده ام و ...

و از هر چه به گمان خام، روا دانسته ام

یاسین سوم دعاست

كه برای یاران خویش تلاوت می كنم

و از همه ی آنان یاد می آورم

كه از روزگاران گذشته تا كنون

هماره مرا به دست دعا یا قدم همتی

رهسپار آستان تو كرده اند



[ صفحه 19]



یاد می كنم از مادرم، مادرانم، از پدرم و برادران و دوستان و ...

نام می برم از رفتگان و در گذشتگان خویش

از امام

از شهیدان

از هر كه سنگینی بار غیبت او را بر شانه های حضورم احساس می كنم

در یاسین چهارم

سلام خویش را به امام زمانم باز می خوانم

و از خداوند

به شتاب آمدنش را می طلبم

در یاسین پنجم

به قرائت سوره های مناجات می نشینم

و به تلاوت آیه های گفت وگو می ایستم

در پیشگاه مهربانی و میزبانی تو

كه گرد و غبار سفر را بر رخسار شوق و دلدادگی ام می بینی

و ناله های استغاثه را از زبان خسته ی چشمانم می شنوی

و در گ وش آزرده ی انتظارم سرود اجابت می خوانی



[ صفحه 20]



یاسین ششم

زیارت من است از جانب دیگران

دست بر سینه می گذارم و سلام می دهم

یك بار به نیت معلمم

یك بار به نیت همكارم و ...

یك بار از سوی دوست شهیدی كه نیست و هست

یك بار از جانب پدربزرگ و مادربزرگ مرحوم خود

و یك بار ...

یاسین هفتم را از مصحف اشك و لبحند تلاوت می كنم

چرا به شادی و شور نخندم ؟

كه در نرما نرم شوق و اشك

مرا به پیشگاه خویش پذیرفته ای

چه شادمانی و خوشی از این گران تر ؟

كدامین بهار از این سبزتر ؟

كدامین روز از این نوتر ؟

و چرا به درد و داغ نگریم

كه در افق این روز نو

هلال سری بریده بر نیزه رفته است ؟

چرا ناله نكنم



[ صفحه 21]



كه دختران یتیمی به ریسمان اسیری در بیابان ها آواره اند ؟

چرا نسوزم

كه آتش فتنه و شبیخون، خیمه های حقیقت را سوزانده است ؟

با صدای اشك و سیمای لبخند می خوانم :

«یاسین، و القران الحكیم، انك لمن المرسلین ...»

مبادا این آخرین زیارت من باشد

مبادا این آخرین سلام

مباد ...



[ صفحه 22]